چگونه بر جهم از چنبر کمانۀ چرخ که نه فلک همه چوگان و من یکی گویم
شهریار روزگار خود را اینچنین بیان می کند و افتادن در دامگه حادثه را فریاد می زند و اما غزل است وسخن شاعر بزرگیست و می تواند تفسیر شود و شرح دردی از زبان موسیقی نیز باشد.
(منتشر شده در مجموعه مقالات آموزشگاه موسیقی #چهارگاه مرزداران)
موسیقی بیمار و پوشالی دهۀ چهل و پنجاه به پایمردی چند موسیقیدان هشیار، و درکمین نشستن مردم در انتظار تحول، خاموش و خانه نشین شد. نوازنده ها و موسیقیدانان برآمده از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ظهور کردند. تمام رفتار ها و نشانه ها و ابزار و دستمایه های پوسیده و مندرس کنار نهاده شدند. شکل و شمایل ساز و نوازنده و طرز نگاه به موسیقی و کاربرد آن دگرگون شد. عصاره ای از ید بیضای چیره دستان روزگاران گذشته که به خون دل و به حاصل عمر فراهم شده بود ، دستمایه قرار گرفت. درون های تیره شده و سرگردان را خلوت نشینی چراغی برکرد و راه و روشی را آغاز نمود که توانست بستر مناسب و پرظرفیتی برای نشو و نمای موسیقی اصیل ایران باشد.
تشخیص درد، سرگردانی ومسخ شدن نوازنده ها و خود باختگی و سقوط اهل موسیقی وناپدید شدن هویت و اصالت بود و درمان، پی افکندن بنایی از درست ترین الگوهای نوازندگی با نام ردیف موسیقی ایران و جهت دادن به ذهن جوان های مستعد و مشتاق.
استاد کاملی پیدا شد( لقبی که محمد رضا لطفی برای نورعلی برومند عنوان کرد) و تمام ریشه های انحراف و ابتذال را نشانه گرفت و همت بی نظیری را در پی ریزی چشم انداز رهایی بخش خود به کار گرفت. نورعلی برومند از بین روایت های با نام ردیف، روایت میرزا عبداله را برگزید و به نام او آن ردیف را سر منشا موسیقی جدی و راستین ایرانی قرار داد. نه تنها پوست و پرده و مضراب، و هیبت و آداب خنیاگری، متحول شد که بال نظر گشوده شد. نوازنده ها و آوازخوان های نادره ای ظهور کردند. موسیقی پاک و پر تحرک و اندیشه گرا جای ناله های خفیف وخمود و بی محتوا را گرفت. همنوازی ها و گروه نوازی ها نو شد و بر دل ها نشست و بدین طریق مبناها برای آموزش موسیقی ، برای آهنگسازی ، برای نوازندگی ، برای رفتار موسیقیدان و کنار آمدنش با خواسته های جامعه، تعیین و تثبیت شد.
و اما از آن سوی از همان اوایل این شکوفایی، گروه های منفعل در پیشۀ موسیقی و بساط های بر چیده و درهم ریخته، به دست و پا افتادند. ادامه دارد